داستان با یه اشتباه شروع میشه وقتی نامه دخترک اشتباها به دست پسرک میرسه و اون با شماره توی نامه تماس میگیره و اشناییشون با این اشتباه شروع میشه در تماس ها و صحبت هایی که با هم داشتند از علاقه ها و ارزوهایشان برای هم گفتند دخترک میگفت ارزوش اینه که یه روز نقاشی کنه اما پسرک میخواست یه روز اونقدر بدود تا از خستگی غش کند شاید ارزوی عجیبی بود در ان روز پسرک با یک بوم و چند قلم و رنگ در محل حاضر شد تا یه جورایی دخترک رو به ارزوش برسونه و خوشحالش کنه وقتی دخترک را دید متوجه شد اون نابیناست دنیا روی سرش خراب شد اشک تو چشماش جمع شد اما دخترک خندید اون هم خندید حالا نوبت دخترک بود تا با یک جفت کفش کتانی پسرک را خوشحال کند هر دو خندیدند دخترک خیلی خوشحال شد که توانسته پسرک را خوشحال کند و او را به ارزویش برساند بعد از جدایی شان موج خوشحالی در چهره پسرک بیشتر نمایان بود
|
About
به ناوی خودای گه وره و خوشه ویست؛وه رای آراسته کردنی سلاویکی گه رم و به تین بو ئیوه ئازیزان وخوشه ویستان هیوادارم که کات و ساته کی خوشتان رابواردبی وهه ر وها ده په شتان دابی.به خیر هاتن بو ه م وبلاگه هیوا دارم بیت به هوی ره زایه ت ئیوه ی خوشه ویست. تكايه بى بةشم مه كه ن له بیروراتان. Archivesشهريور 1391مرداد 1391 AuthorsمیلادLinks
silent
تبادل
لینک هوشمند
LinkDump
حمل و ترخیص خرده بار از چین Categories |